زمانی که
بچه بودیم دنیا برایمان رنگ و بوی دیگری داشت. امیدها و آرزوهایمان مانند
آسمان وسیع بودند و هیچ سقفی نداشتند. دستیابی به هر آرزویی کاملاً
امکانپذیر به نظر میآمد. اما همین که بزرگتر شدیم و طعم واقعیت را ذره
ذره چشیدیم سقفی بر آسمان رؤیاها و امیدواریهایمان زده شد. سقفی که هر روز
ارتفاعش کمتر میشد و اجازه نمیداد نور امید و خوشبینی زندگیمان را روشن
و درخشان کند.
عبارت “زندگی ناعادلانه است” تکیه کلام ما شد…
آتش اشتیاق
به ایجاد تغییر و دگرگونی در خود و محیط اطرافمان کمکم در وجودمان خاموش
شد و دستهایمان را به نشانه تسلیم درمقابل جبر زندگی بالا بردیم.
اما مگر میشود بدون امید زندگی کرد؟ برای جستوجوی امید لازم نیست در ذهنتان سفرهای دور و درازی به گذشته داشته باشید. امید و خوشبختی را میتوان در تکتک ثانیههای زندگی پیدا کرد.
آیا خورشیدی که برای ما میتابد و اکسیژنی که در هوا برای تنفس وجود دارد نشانه آن نیست که هنوز هم دنیا بر وفق مراد ما میچرخد…؟
آیا لبخند یک دوست نمیتواند نشانه خوشبختی و سعادت باشد…؟
امیدوار
بودن به این معنا نیست که انتظار داشته باشید همه پیشبینیهایتان در مورد
آینده درست از آب در بیاید و همه برنامههای از پیش تعیین شدهتان کاملاً
محقق شود. امیدوار بودن به این معنا است که به زندگی اجازه بدهیم به شیوه
مرموز خودش هر روز برایمان یکی از زیباییهایش را به ارمغان بیاورد. اگر
قرار باشد همه چیز طبق برنامههای ما پیش برود زندگی بسیار ملالآور خواهد
شد! امیدواری به این معنا نیست که سختیها را نادیده بگیریم، بلکه به این
معنی است که باور کنیم با وجود همه بالا و پائینهای زندگی، بالاخره همه
چیز درست خواهد شد.
هرگز اجازه
ندهید ترس از شکست یا رویارویی با مسائل پیشبینی نشده، شما را به کسالت و
ناامیدی و سکون بکشاند. برای امیدوار بودن لازم نیست منتظر معجزهای باشید
که از طرف زندگی به شما هدیه میشود. با تلاش و کمی خوشبینی میتوان سقفی
که بر آسمان آرزوهایمان زده شده را شکست و به دنیای رنگارنگ و پر از امید و
خوشبختی کودکی بازگشت.