کتاب برگی از خاطرات - بخش اول

مقدمه:
به نام خدایی که می آفریند, خدایی که خودش گفته فتبارک الله احسن الخالقین
الان که عکسهای امیرحسین را نگاه میکنم به خدامیگم عجب پسری به من داده بودی, خدایا عجب بنده ای برای خودت آفریده بودی, حق داشتی دلت نیاد اونو برای من بذاری. بارها ازت خواهش کردم اونو به من ببخشی. آخه میدونی! درد, امیر را بزرگ کرده بود. من از کنار امیر بودن لذت میبردم. حتما امیر یه فرشته بوده که جاش روی زمین نبوده من این رو با چشم خودم میدیدم. امیر به جایی رسید که با سن کمش وقتی درد داشت منو صدا نمی کرد، تو را صدا میکرد یعنی اینو فهمید فقط خداست که به هرکاری تواناست.
(ان الله علی کل شئ قدیر)

به نام خدای مهربان، خدایی که رحیم است و رحمان
من بارها و تقریبا هر روز در مورد خدا، قدرتش، خواست خدا، مهربونی خداو کلا خوبیهای خدا با امیر حسین صحبت میکردم. امیر حسین میگفت:اگه خدا مهربونه چرا منی که یه بچم باید اینقدر درد بکشم. اونوقت بعضی آدمهای بزرگ...
بارها وقتی درد داشت به خدا میگفت:خدایا من فقط یه بچم!!
نمیدونستم جواب امیر را توی این سوال چی بدم، چرا خدایا این همه دعا، قرآن،  توسل، ذکر و... چرا جواب نمیده ؟؟؟
چرا ناله های یه طفل معصوم که از ته دل و عمق جان خدا را صدا میکنه بی جواب می مونه ؟؟؟
ما که از خواست خدا، از قضا و قدرالهی یا از سرنوشتی که خدا برای ما نوشته خبر نداریم. ولی از یک چیز مطمئنم و اون مهربونی خداست. چون خودش گفته: من از هر کسی که فکر کنید برای شما مهربون ترم، پس یا ارحم الراحمین از مهربونی که در حق امیرحسین کردی متشکرم.
به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید.
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا، سرایم!!
سفرت بخیر اما! تو و دوستی خدا را،
چو از این سرای وحشت به سلامتی گذشتی
به ستاره ها به باران، به امیر نازنینم
به عزیز مهربانم
برسان سلام ما را....
آقامهدی بهشتی شدنت مبارک....
امروز یه عزیز دیگه از بین ما رفت. یه گل از گلهای ما پرپر شد و یه فرشته به خونه ی خودش برگشت. بارها به این فکر کردم که عمر یا فرزند یا سلامتی حتما یه نعمت از طرف خداست نعمتهایی که اینقدر برای ما عادی شده که به چشم و فکر ما نمیاد.
خداست که بنده ای را می آفرینه با هدف و برنامه. پس ما حق نداریم به خدا بگیم چرا؟ چونکه ما باید به یه چیزهایی باور داشته باشیم. باید اعتقاد داشته باشیم که خدا از مادر مهربون تره و از حال ما باخبره، پس با قلب روشن وآرام باید همه چیز را به خدا سپرد و قبول داشت که خدا برای بنده اش حتما بهترین را میخواد. من مطمئنم اگه کاری را به خدا بسپاریم حتما بهترین راه را میره!!
هو الحی القیوم
توی هر اتفاق بدی حتما خوبیهائیم هست اگه خوب دقت کنی و برگردی به عقب خیلی پیدا میکنی. من نمی خوام بگم امیر حسین بابچه های دیگه فرق داشت خیلی داناتر و عاقلتر و خیلی بهتر بوده بلکه میخوام به جای اینکه به سختی ها و دردهای این اتفاق فکرکنم به خوبیهاش فکر کنم اصلا ذهن و فکرم را سمت بدیهاش نبرم و گرنه برای من این سالها هر ثانیه اش مثل ساعتها و حتی روزها گذشته کی میدونه وقتی پشت در اتاق "آی تی" وایسادی این چند دقیقه چند ساعت میشه و تموم نمیشه.... یا چند دقیقه طول میکشه دکتر زیر میکروسکوپ لام خون بچه ی تو را نگاه کنه و یه خبر برای تو بیاره که تو انگار چند سال پیر میشی....
کی میدونه یه شب توی بیمارستان چند ساعته که صبح نمیشه تازه وقتی که بچه ی تو از تب می سوزه یا از درد به خود می پیچه و تو باید صبر کنی تا صبح که دکترمیاد؟؟؟؟ ولی تکرار اینها و فکر کردن به اینها سودی نداره جز اینکه حالتو بدتر کنه پس من دیگه به اینها فکر نمی کنم، به این فکر میکنم که امیر حسین من، با اینکه یه پسر کوچولوی هفت ساله بود بدون بیهوشی "بی إم" و "تی تی" می شد و مثل یه مرد قوی تحمل میکرد و من به جای اینکه غش کنم و جیغ بزنم درحالی که دست پسرم توی دستم بود بهش میگفتم "فقط مامان گریه کن تکون نخوریا". پس حتما پسرم قویی بوده و باید ازش  تعریف کنم.
وقتی متاسفانه این اتفاق برای امیر حسین افتاد خیلی ها به من گفتند چرا ما که هر وقت از تو حال امیرحسین را میپرسیدیم تومی گفتی الحمدلله بهتره، مگه حالش بهتر نبود؟
من نه اینکه از حال امیرحسین خبر نداشتم من از همه ی کارهایی که دکتر میخواست انجام بده یا همه ی داروها یا آزمایشات امیرحسین خبر داشتم و در مورد همش جستجو و تحقیق میکردم ولی دونستن اینها برای دیگران  چه سودی داشت وقتی کاری از دست من یا حتی دکتر بر نمیاد از دست کی بر میاد؟
اما حالا میخوام تعریف کنم  برای اینکه از تجربیات من دیگران استفاده کنند من سعی  میکنم غمگینش نکنم .اما من حدود شش سال  خاطره از روزهایی که امیرحسین بیمار بود را میخوام براتون تعریف کنم نه همه روزاش اما خیلی روزاش شاد نبوده ولی آموزنده بوده پس بخون و یاد بگیر که زندگی همش خونه، ماشین، پول، کار، زن ،شوهر، بچه و... نیست. زندگی خوشی و ناخوشی داره پس اگه زندگی تو اینجوری نیست خدا را خیلی خیلی خیلی شکر کن و به شکرانه ی نعمتی که داری اگه کاری از دستت بر میاد هر چقدر که کوچیک هم باشه دریغ نکن!!!

و هو به کل شئ علیم




مشخصات
نام و نام خانوادگی
ایمیل یا شماره تماس
کد امنیتی

موسسه خیریه کسا
با انجام یک آزمایش خون ساده و ثبت نام در بانک جهانی اهدا سلول بنیادی خون  از طریق  http://iscdp.tums.ac.ir  (واقع در بیمارستان شریعتی تهران)به نجات جان بیماران وخیم خونی(عموما کودکان)بشتابیم
amirhussein

گرامی باد یاد و خاطره امیرحسین و با آرزوی شفا و سلامتی برای همه کودکان درگیر با سرطان
شماره تماس جهت مشاوره: 09130782168


Top