کتاب برگی از خاطرات - بخش دوم

شروع بیماری:
فصل سرما که می شود سرماخوردگی یه چیز عادیه، ولی توی فصل تابستان هم با وجود کولر و آب یخ چیز بعیدی نیست. پسر من هم با گلو درد نزد یک دکتر عمومی رفت. اونجا متوجه شدم که غدد لنفاوی داخل گوش، که ما اصطلاحا "لوزه" می گیم و غدد لنفاوی زیر بغلش ورم داره. با این علائم دکتر به جای دارو برای امیر حسین یه آزمایش خون یا اصطلاحا CBC نوشت. روزی که برای گرفتن جواب رفتم مسئول آزمایشگاه گفت آزمایش مشکوک است. بعد از گرفتن شرح حال و تکرار آزمایش از من خواستند حتما آزمایش را به متخصص نشان بدم.  من جواب آزمایش را نزد یک متخصص عفونی اطفال بردم، اونجا متوجه شدم که غدد لنفاوی کشاله ران و پشت گوش هم بزرگ شده. دکتر برای امیرحسین یک آزمایش کامل نوشت که اصطلاحا "لام خون" می گویند و از من خواستند که با جواب این آزمایش نزد خانم دکتر رئیسی که متخصص خون اطفال هستند مراجعه کنم. همه این کارها شاید یک هفته هم طول نکشید. حالا امیرحسین تب هم داشت, بیحال بود و به قدری پاهاش ضعف و درد داشت که راه رفتن برایش مشکل شده بود. به خاطر همین قبل از آماده شدن جواب من به مطب خانم دکتر رئیسی مراجعه کردم. ایشان در معاینه به من گفتند: من یه حدسی می زنم ولی بهتره صبر کنی تا جواب آزمایش شنبه بیاد. یک عکس رادیولوژی از قفسه سینه، برای امیرحسین نوشتند. من همون شب عکس را گرفتم و متوجه شدم این غدد لنفاوی داخل بدن هم بزرگ تر شدند. در حد سواد من یه عفونت بزرگ یه جایی وجود داشت که همه بدن داشت عکس العمل نشون می داد ولی هرگز به ذهنم هم خطور نکرد که این عفونت می تونه یک سرطان باشه.
مدتی امیرحسین خیلی گرمایی شده بود و به قدری عرق می کرد که لباس و بالش همه خیس می شد و من فکر می کردم چقدر طبع گرمی داره نگو که این عرق های شبانه و تبی که داشته یه علامت خطر بوده و من نمی دونم چرا متوجه نمی شدم!!!
وقتی که فوتبال می کرد پاهاش سیاه می شد و شب که می خواست بخوابه از ما می خواست که پاهاشو ماساژ بدیم منم بهش می گفتم کمتر بازی کن تا کمتر خسته بشی و اینها برام یه علامت خطرناک نبود!!!
خیلی لاغر و کم اشتها شده بود، فکر می کردم از بس بد غذا است و غذا نمی خوره اینقدر لاغر شده، یا از بس بازیگوشی می کنه و غذا نمی خوره.
نمی دونستم اینها علامت یه بیماریه و باید جدی گرفته بشه !!!
چشماش یه حالت انحراف پیدا کرده بود و همه این علامتها را مدت زیادی نبود که پیدا کرده بود، شاید طی چند هفته یا حداکثر یک ماه بود که من متوجه شده بودم. وقتی سرش را توی سینه ام می گذاشت می گفتم چقدر سرت داغه، ولی نمی دونم چرا متوجه تبش نمی شدم.
خطر را حس کردم ولی نه به این بدی، دیگه این آخرش بود بدترین حرفی که کسی می تونست به یه پدر و مادر در مورد فرزندشون بگه.
بعد از کلی انتظار و سوال و جواب دکتر آزمایشگاه ما را صدا زد توی اتاقش. خیلی عادی به ما گفت: متاسفم بچه شما باید هرچه زودتر بستری بشه و شیمی درمانی بشه، بهتره به بیمارستان الزهرا(س) برید، اونا خودشون کارهای لازم را انجام می دهند. توی جواب آزمایش امیرحسین نوشته بود، بروز حدود 5٪ سلول بلاست به همراه کاهش پلاکت مشهود است. لوسمی حاد مطرح می باشد و اینجا آخر دنیا بود برای ما!! خدایا چرا بچه ما؟؟



مشخصات
نام و نام خانوادگی
ایمیل یا شماره تماس
کد امنیتی

موسسه خیریه کسا
با انجام یک آزمایش خون ساده و ثبت نام در بانک جهانی اهدا سلول بنیادی خون  از طریق  http://iscdp.tums.ac.ir  (واقع در بیمارستان شریعتی تهران)به نجات جان بیماران وخیم خونی(عموما کودکان)بشتابیم
amirhussein

گرامی باد یاد و خاطره امیرحسین و با آرزوی شفا و سلامتی برای همه کودکان درگیر با سرطان
شماره تماس جهت مشاوره: 09130782168


Top